خدایا....

ساخت وبلاگ
نمیدونم از هواست ، یا بخاطر نبود مامان تو خونست که خونه انقدر سرده خدایا.......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 26 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 4:18

[ سه شنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 22:42 ] [ گنـــدم ]  | 

بعد از چند وقت این پست یکم حال خراب کنه خدایا.......

ما را در سایت خدایا.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 25 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 4:18

[ چهارشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 17:25 ] [ گنـــدم ]  |  من معمولا از اون دسته آدمام که توی مناسبتای عزاداری گریه نمیکنم، شایدم دلم سنگه خدایا.......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 21 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 4:18

# او قند روزهای تلخ من است❤️ +گفتم ثبت این پست باشه با تولد امام حسین جانمون :)❤️ خدایا.......
ما را در سایت خدایا.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 18:52

نمیدونم داره چه اتفاقی می افته.

ولی میدونم واقعا دیگه توان هیچ شکستی ندارم خدایا.......

ما را در سایت خدایا.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 13:12

[ پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۲ ] [ 14:0 ] [ گنـــدم ]  | 

اللهم آخیش :)))))

حس میکنم مغزم فسفر نداره دیگه:))))

+ یکم خستگیا رفع بشه بیام خبر خوبارو بگم خدایا.......

ما را در سایت خدایا.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 13:12

حس میکنم با حرفام ارمغانکم رو ناراحت کردم.از همین تیریبون میگم معذرت میخوام اگر ناراحت شدی❤️ خدایا.......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 14:20

میتونم بگم ناراحت کننده ترین چیزی که امشب دیدم :#این بود + همیشه ما آدما فکر میکنیم اطرافیانمون رو، همیشه و همه وقت داریمشون، که هر وقت اراده کنیم یه جورایی پل ارتباطی هست بینمون.من اینجا دوست های واقعی زیادی دارم که رفتن هر کدومشون از بلاگفا میتونه برام دردناک و ناراحت کننده باشه.بارها از رفتن جناب اد، ارمغان، دایی، ماهی قرمز و.‌‌‌.... ناراحت شدم، نه اینکه بگم مقصر بودن ها،نه، من فقط از رفتنشون ناراحت بودم همین :)ولی میدونستم اگر رفتن ، یه جایی بهتر، یا حداقل با حس و حال خوب تری شروع به نوشتن کردن.ولی رفتن خاکستری مایل به آبی عزیزم یکم دردناک تر بود خدایا.......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 14:20

الان ساعت ۳و ۲۹ بامداده .و میشه گفت من حدود یک ماهی هست یه حال بدی دارم.یعنی این حال بدیه از یه روز صبح شروع شد که وقتی داشتم کارای خونه رو انجام میدادم یهویی یه حس دل ضعفه ی شدید و تهوعی سراغم اومد.دومین بار توی دانشگاه سرکلاس بود که حالم بد شد و شدیدتر، جوری که کل بدنم عرق سرد نشست روش! و جوری حالم بد بود که اشکم بند نمیومد.رفتم از خدمه ی اون ساختمون یکم نمک گرفتم و گفتم میشه لطف کنید یه چیزی بدید من بخورم،حالم خیلی بده‌.و اون بیچاره فکر میکرد با دوست پسری چیزیم حرفم شده و مدام میپرسید کسی حرفی بهت زده؟ مشکلی پیش اومده؟ :)و خب یکم اشک ریختیم و یه فنجون چای و بیسکوییت خوردیم و یکم روال شدیم.و الان که همه خوابن و یه لحظه یه حالی بهم دست داد که گفتم الانه که غش کنمنمیدونم مشکل از کجاست، یا اینکه اصلا مشکلی هست یا نه، ولی هر چی هست حس و حال مزخرفیه خدایا.......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 14:20

[ سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۴۰۲ ] [ 3:30 ] [ گنـــدم ]  |  یه مدته، شب که میشه حالم یجورایی آشفته و بد میشه!ترس و استرس آینده . به طور کلی ها، اینکه این مسیری که پا گذاشتم توش چی میشه واقعا!کارهای دانشگاه فوق العاده زیاد شده، نزدیک امتحاناست، آزمون استخدامی هم هست و من هیچ کاری نکردم براشون!یعنی وقت نمیکنم.اکثرا تا ۷ یا ۹ شب کلاس دارم.یسری کارای شخصی هست.ارائه ها هست ولاب لاب لابواقعا شدم کلاف سردرگم!کاش این هفته کارا روال بشه بتونم برنامه بریزم برا بقیه کارا:)+ فردا اگر عمری باقی بود، بیام جواب کامنت های پر مهرتون رو بدم خدایا.......ادامه مطلب
ما را در سایت خدایا.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 26 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 17:50