امروز از همون اولِ اولش انرژیم در پایین ترین سطح خودش بود :)
دوست نداشتم با هیچ کسی حرف بزنم :)
نه اینکه نخواما، هر حرفم باعث گریه میشد :)
تلخ بودم امروز مثه زهر :)
امروز توی سلف عروس خالشو دیدم ، وقتی از کنارم رد میشد به دوستاش منو معرفی میکرد :)
حس بدی میده ، خیلی حس بد میده. چون حس میکنی انگشت نمای تموم عالمی :)
با هر لقمه ناهارم، بغضمو قورت دادم :)
++ تو راه برگشت، مامان میگفت فلانی زنگ زد، میگفت خداروشکر دخترتو نجات دادی، چند روز پیش پسره باباشو تو خونشون کتک زده خدایا.......
برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 24