[ یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ ] [ 1:44 ] [ گنـــدم ] |
# :)
هیچ وقت، حاضر نیستم دشمنم هم رنجی که من میکشم یا هر رنج دیگه ای نصیبش بشه، ولی وقتی تو راه برگشت از دکتر، غصه ی توی صدای مامانو شنیدم که میگفت : چجوری دلشون اومد این حرفارو بزنند :)مگه خودشون مریض نمیشن؟
همون موقع ، با صدای بلند، رو به خدا گفتم : خدایا به خودت قسم نمیخوام مریضی بکشن، نمیخوام این زجر و ضربه ای که مریضی مامان به ما و خانوادمون زد رو اونا تجربه کنند، ولی اگه قراره چون دنیا دارمکافاته و رنجی نصیبشون بشه، جوری باشه که بفهمن چه درد بزرگی با این حرف و کاراشون رو قلبمون گذاشتند خدایا.......
برچسب : نویسنده : vagoyehaye-yek-delmorde97 بازدید : 35